سيرى در سخنان رسول اكرم
چند سخن از سخنان اين شخصيت بزرگوار را براى شما نقل مى كنم كه خود
سخنان پيغمبر معجزه استـ قرآن كه سخن خداست به جاى خود .كودكى كه سرنوشت،او را يتيم قرار داد در وقتى كه در رحم
مادر بود،و لطيم قرار داد در سن پنج سالگى،دوران شيرخوارگىاش در باديه
گذشته است و در مكه سرزمين اميت و بى سوادى بزرگ شده و زير دست هيچ معلم و
مربىاى كار نكرده است،مسافرتهايش محدود بوده به دو سفر كوچك،آنهم سفر
بازرگانى به خارج جزيرة العرب،و با هيچ فيلسوفى،حكيمى،دانشمندى برخورد
نداشته است،معذلك قرآن به زبان او جارى مى شود و بر قلب مقدس او نازل
مىگردد،و بعد هم سخنانى خود او مى گويد،و اين سخنان آنچنان حكيمانه است
كه با سخنان تمام حكماى عالم نه تنها برابرى مى كند بلكه بر آنها برترى
دارد.حالا اينكه ما مسلمانها اينقدرها عرضه اين كارها را نداريم كه سخنان
او را جمع كنيم و درست پخش و تشريح نماييم،مسأله ديگرى است.
كلمات پيغمبر را در جاهاى مختلف نقل كرده اند.من مخصوصا از قديمترين
منابع،قسمتى را نقل مىكنم.از قديمترين منابعى كه در دست است يا لا اقل من
در دست داشته ام كتاب البيان و التبيين جاحظ است.جاحظ در نيمه دوم قرن سوم
مىزيسته است،يعنى اين سخنان تقريبا در نيمه اول قرن سوم نوشته شده
است.اين كتاب حتى از نظر فرنگي ها و مستشرقين جزء كتابهاى بسيار معتبر
است.اينها سخنانى نيست كه بگوييد بعدها نقل كردهاند،نه،در قرن سوم به صورت
يك كتاب در آمده است كه البته قبل از قرن سوم هم بوده است چون جاحظ اينها
را با سند نقل مى كند.
مثلا شما ببينيد در زمينه مسؤوليتهاى اجتماعى،اين شخصيت بزرگ چگونه سخن
مىگويد،مىفرمايد :مردمى سوار كشتى شدند و دريايى پهناور را طى
مىكردند.يك نفر را ديدند كه دارد جاى خودش را نقر مىكند يعنى سوراخ
مىكند.يك نفر از اينها نرفت دست او را بگيرد.چون دستش را نگرفتند،آب وارد
كشتى شد و همه آنها غرق شدند،و اين چنين است فساد.
توضيح اينكه:يك نفر در جامعه مشغول فساد مىشود،مرتكب منكرات مىشود.يكى
نگاه مى كند مى گويد به من چه،ديگرى مىگويد من و او را كه در يك قبر
دفن نمى كنند.فكر نمىكنند كه مثل جامعه،مثل كشتى است.اگر در يك كشتى آب
وارد بشود،و لو از جايگاه يك فرد وارد بشود،تنها آن فرد را غرق نمىكند
بلكه همه مسافرين را يكجا غرق مى كند.!203 آيا در باره مساوات افراد بنى
آدم،سخنى از اين بالاتر مى توان گفت:«الناس سواء كاسنان المشط»
(6) .(حال من نمىدانم شانهاى را هم در آورد يا نه).شانه را نگاه
كنيد،دندانههاى آن را ببينيد ببينيد آيا يكى از دندانههاى آن از دندانه
ديگر بلندتر هست؟نه.انسانها مانند دندانه هاى شانه برابر يكديگرند.ببينيد
در آن محيط و در آن زمان،انسانى اينچنين درباره مساوات انسانها سخن مىگويد
كه بعد از هزار و چهار صد سال هنوز كسى به اين خوبى سخن نگفته است!
در حجة الوداع فرياد مى زند:
«ايها الناس!ان ربكم واحد و ان اباكم واحد،كلكم لآدم و آدم من تراب،لا فضل لعربى على عجمى الا بالتقوى.» (7)
ايها الناس!پروردگار همه مردم يكى است،پدر همه مردم يكى است،همهتان
فرزند آدم هستيد،آدم هم از خاك آفريده شده است.جايى باقى نمىماند كه كسى
به نژاد خودش،به نسب خودش،به قوميت خودش و به اين جور حرفها افتخار كند.همه
از خاك هستيم،خاك كه افتخار ندارد.پس افتخار به فضيلتهاى روحى و معنوى
است،به تقواست.ملاك فضيلت فقط تقواست و غير از اين ديگر چيز ديگرى نيست.
اين حديث را كه از رسول اكرم است،از كافى نقل مى كنم:
ثلاث لا يغل عليهن قلب امرىء مسلم: اخلاص العمل لله و النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم (8) .
سه چيز است كه هرگز دل مؤمن نسبت به آنها جز اخلاص،چيز ديگرى
نمىورزد(يعنى در آن سه چيز محال است خيانت كند):يكى اخلاص عمل براى
خدا.(يك مؤمن در عملش ريا نمىورزد.)ديگر،خيرخواهى براى پيشوايان واقعى
مسلمين(يعنى خيرخواهى در جهت خير مسلمين،ارشاد و هدايت پيشوايان در جهت خير
مسلمين).سوم مسأله وحدت و اتفاق مسلمين(يعنى نفاق نورزيدن،شق عصاى مسلمين
نكردن،جماعت مسلمين را متفرق نكردن).
اين جمله ها را مكرر شنيدهايد: «كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته.» (9)
«المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده.» (10) لن تقدس امة حتى يؤخذ للضعيف فيها حقه من القوى غير متتعتع. (11)
هيچ ملتى به مقام قداست نمى رسد مگر آنگاه كه افراد ضعيفش بتوانند حقوقشان را از اقويا بدون لكنت زبان مطالبه كنند.
ببينيد سيرت چيست و چه مى كند؟!اصحابش نقل كردهاند كه در دوره
رسالت،در سفرى خدمتشان بوديم.در منزلى پايين آمده بوديم و قرار بود كه در
آنجا غذايى تهيه شود.گوسفندى آماده شده بود تا جماعت آن را ذبح كنند و از
گوشت آن مثلا آبگوشتى بسازند و تغذيه كنند. يكى از اصحاب به ديگران مى
گويد سر بريدن گوسفند با من،ديگرى مى گويد پوست كندن آن با من،سومى مثلا
مى گويد پخت آن با من و...پيغمبر اكرم مى فرمايد جمع كردن هيزم از صحرا
با من.اصحاب عرض كردند:يا رسول الله!ما خودمان افتخار اين خدمت را
داريم،شما سر جاى خودتان بنشينيد،ما خودمان همه كارها را انجام مى
دهيم.فرمود:بله،مى دانم،من نگفتم كه شما انجام نمى دهيد ولى مطلب چيز
ديگرى است.بعد جمله اى گفت،فرمود:
ان الله يكره من عبده ان يراه متميزا بين اصحابه (12) .
خدا دوست نمى دارد كه بندهاى را در ميان بندگان ديگر ببيند كه براى خود امتياز قائل شده است.
من اگر اينجا بنشينم و فقط شما برويد كار كنيد،پس براى خودم نسبت به شما
امتياز قائل شده ام.خدا دوست ندارد كه بندهاى خودش را به چنين وضعى در
بياورد (13). ببينيد چقدر عميق است!
اين مسأله به اصطلاح امروز«اعتماد به نفس»در مقابل اعتماد به انسانهاى
ديگر،حرف درستى است،البته نه در مقابل اعتماد به خدا.اعتماد به نفس سخن
بسيار درستى است،يعنى اتكال به انسان ديگر نداشتن،كار خود را تا جايى كه
ممكن است خود انجام دادن و از احدى تقاضا نكردن.
ببينيد اين تربيتها چقدر عالى است!اين«بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»معنىاش
چيست؟باز اصحابش نقل كرده اند (14) كه در يكى از مسافرت ها در منزلى فرود
آمديم.همه متفرق شدند براى اينكه تجديد وضويى كنند و آماده نماز
بشوند.ديديم كه پيغمبر اكرم بعد از آنكه از مركب پايين آمد،طرفى را گرفت و
رفت.مقدارى كه دور شد،ناگهان برگشت.اصحاب با خود فكر مى كنند كه پيغمبر
اكرم براى ما چه بازگشت؟آيا از تصميم اينكه امروز اينجا بمانيم منصرف شده
است؟همه منتظرند ببينند آيا فرمان مىدهند كه حركت كنيد برويم.ولى مى
بينند پيامبر چيزى نمىگويد.تا به مركبش مى رسد.بعد،از آن خورجين يا
توبره روى آن،زانو بند شتر را در مى آورد،زانوى شترش را مىبندد و دوباره
به همان طرف راه مىافتد.اصحاب با تعجب گفتند:پيامبر براى چنين كارى
آمدى؟!اين كه كار كوچكى بود!اگر از آنجا صدا مىزد:آى فلان كس!برو زانوى
شتر مرا ببند،همه با سر مى دويدند.گفتند:يا رسول الله!مى خواستيد به ما
امر بفرماييد.به هر كدام ما امر مى فرموديد،با كمال افتخار اين كار را
انجام مى داد. ببينيد سخن،در چه موقع و در چه محل و چقدر عالى است!
فرمود:«لا يستعن احدكم من غيره و لو بقضمة من سواك»تا
مى توانيد در كارها از ديگران كمك نگيريد و لو براى خواستن يك مسواك.آن
كارى را كه خودت مى توانى انجام بدهى،خودت انجام بده.نمى گويد كمك نگير و
از ديگران استمداد نكن و لو در كارى كه نمى توانى انجام بدهى،نه،آنجا جاى
استمداد است.
اگر كسى اين توفيق را پيدا كند كه سخنان رسول اكرم را از متون كتب معتبر
جمع آورى كند،و هم توفيق پيدا كند كه سيره پيغمبر اكرم را به سبك سيره
تحليلى از روى مدارك معتبر جمع و تجزيه و تحليل كند،آن وقت معلوم مىشود كه
در همه جهان شخصيتى مانند اين شخص بزرگوار ظهور نكرده است.تمام وجود
پيغمبر اعجاز است،نه فقط قرآنش اعجاز است بلكه تمام وجودش اعجاز است.عرايض
خودم را با چند كلمه دعا خاتمه مى دهم:
باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله...
پروردگارا دلهاى ما را به نور ايمان منور بگردان.انوار معرفت و محبت
خودت را بر دلهاى ما بتابان.ما را شناساى ذات مقدس خودت قرار بده.ما را
شناساى پيغمبر بزرگوارت قرار بده .انوار محبت پيغمبر اكرمت را در دلهاى همه
ما قرار بده.انوار محبت و معرفت اهل بيت پيغمبر را در دلهاى همه ما قرار
بده.ما را آشنا با سيرت پيغمبر خودت و ائمه اطهار قرار بده .ما را قدردان
اسلام و قرآن و اين وجودات مقدسه بفرما.اموات ما را مشمول عنايات و رحمت
خودت بفرما.